نشست عصر شعر رواق هشتم با حضور شاعران برجسته کشورمان برگزار شد؛
نشست عصر شعر رواق هشتم با حضور شاعران برجسته کشورمان برگزار شد؛
فقیر آمدم و دلشکسته پرسیدم: / مگر که شاه خراسان گدا نمیخواهد؟

عصر شعر رواق هشتم به همت محافل ادبی نهاد ظهر امروز چهارشنبه ۱۴ مهرماه از ساعت ۱۴ همزمان با ایام شهادت امام رضا علیه السلام و با مشارکت کانون شعر و ادب خدمت رضوی برگزار شد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی نهاد کتابخانه های عمومی کشور، عصر شعر رواق هشتم به همت محافل ادبی نهاد و مشارکت کانون شعر و ادب خدمت رضوی همزمان با ایام شهادت امام رضا علیه السلام و با حضور مهدی رمضانی، معاون توسعه کتابخانه ها و ترویج کتابخوانی، اعضای شورای ادبی نهاد برگزار شد. در این نشست شاعران مطرحی چون سید عبدالله حسینی؛ محمود اکرامی؛ رضا اسماعیلی؛ عبدالرحیم سعیدی راد؛ مصطفی محدثی خراسانی؛ قاسم صرافان؛ محمدمهدی عبدالهی؛ میلاد عرفان پور؛ حسین صیامی؛ هادی ملک پور؛ فاطمه نانی زاد؛ نفیسه سادات موسوی و فاطمه افشاریان به شعرخوانی پرداختند.
معرفی کتاب توسط غلامرضا حیدری ابهری و محمد هادی زاهدی از نویسندگان منابع یازدهمین جشنواره کتابخوانی رضوی از جمله بخش های دیگر این نشست بود.
مهدی رمضانی معاون توسعه کتابخانه ها و ترویج کتابخوانی در ابتدای این نشست با تسلیت ایام ماه صفر و شهادت امام رضا(ع) و تشکر از اهل ادب که در محافل ادبی حضور فعال دارند گفت: امیدوارم جلسات شعرخوانی با همین رویکرد در سطح کشور شکل بگیرد و این محافل بزرگ، در مقیاس کوچک و البته تاثیرگذار کتابخانه های سراسر کشور برگزار شود.
وی افزود: نهاد کتابخانه های عمومی کشور با همه ظرفیت در خدمت شعر و ادبیات به خصوص شعر آیینی است و ان شا الله این روند ادامه پیدا کند و موجب عمومی تر شدن این حوزه در کشور شود.
رمضانی در ادامه تصریح کرد: نهاد کتابخانه های عمومی کشور جزو معدود دستگاه هایی بوده است که با وجود کرونا خدمات و فعالیت هایش متوقف نشد و کتابخانه های عمومی سراسر کشور با فعالیت در فضای مجازی پلی میان مردم و اعضای جامعه و فرهیختگان زدند.
در این مراسم حجت الاسلام سید عبدالله حسینی مدیر مرکز اسلامی آفریقا و شاعر آیینی کشورمان به شعر خوانی پرداخت.
ای حسن محض، یا حسن ای حسن را عیار
ای آنکه حسن، یافت زروی تو اعتبار
دیگر نداشت چهره یوسف ملاحتی
روزی که یافت دفتر حسن تو انتشار
خورشید لمعه ایست زچشم مشعشع ات
صد کهکشان به دور نگاه تو در مدار
آن حرفهای سرخ که در طشت غم زدی
با لخته های خون جگر گشت ماندگار
در شان دستهای تو نازل شده است تیغ
آنسان که زیب دست علی بود ذوالفقار
ای مصلح نخست که از برکت شما
هرجا که نام توست بود صلح برقرار
باران تیر بود که بر پیکر تو ریخت
تابوت خون گریست برای تو زار زار
خلق کریم و خوی حسن، خلقت جمیل
بیرون بود حساب سجایایت از شمار
زلف سیاه وروی سپیدت بهار حسن
مصداقی از تولج لیل است درنهار
ای منتهای حسن، تو را تا که آفرید
گفت آفرین به حضرت خود آفریدگار
در کار خلقت تو خداوند در ازل
هرچه که داشت علم و هنر کرد آشکار
روزی که ریخت طرح جمال تو آن جمیل
خلاق هر چه داشت هنرآمدش بکار
افکند طرح حس حسن را چنان که خود
مبهوت ماند و کرد مباهات وافتخار
در ملتقای پاک «دو دریا» خدا زلطف
ازنور آفرید امامی بزرگوار
خلقت ز حسن روی تو بهترمحال بود
گفتم زسر یار کلامی به اختصار
تو جلوه جلال و جمالی ندیده است
زیباتر از جمال وجلال تو روزگار
من نیز چون تو خون جگر خوردهام ولی
عشقم زخون دل غزلی ساخت آبدار
رضا اسماعیلی نیز در این نشست به شعرخوانی پرداخت:
شبی که نور زلال تو در جهان ُگم شد
سپیده جامه سیه کرد و ناگهان گم شد
ستاره خون شد و از چشم آسمان افتاد
فلک ز جلوه فرو ماند و کهکشان گم شد
به باغ سبز فلک ، مهر و ماه پژمردند
زمین به سر زد و لبخند آسمان گم شد
دوباره شب شد و در ازدحام تاریکی
صدای روشن خورشید مهربان گم شد
پس از تو، پرسش رفتن بدون پاسخ ماند
به ذهن جاده ، تکاپوی کاروان گم شد
بهار، صید خزان گشت و باغ گل پژمرد
شبی که خنده ی شیرین باغبان گم شد
ترانه از لب معصوم « یاکریم » افتاد
نسیم معجزه ی گل ، ز بوستان گم شد
شکست قلب صبور فرشتگان از غم
شبی که قبله ی توحید عاشقان گم شد
رسید حضرت روح الامین و بر سر زد
کشید صیحه ز دل ، گفت : بوی جان گم شد
نشست بغض خدا در گلوی ابراهیم
شبی که کعبه ی جان ، قبله ی جهان گم شد
غرور کعبه از این داغ ناگهان پاشید
نماز و قبله و سجاده و اذان گم شد
« ستاره ای بدرخشید و ... » ، تسلیت ای عشق !
ز چشم زخم شب فتنه ، ناگهان گم شد
به عزم وصف تو دل تا که از میان برخاست
قلم به واژه فرو رفت و ناگهان گم شد
به هفت شهر جمال تو ای دلیل عشق !
شبیه حضرت عطار، می توان گم شد
به زیر تیغ غمت، در گلوی مجنونم
ز شوق وصل تو، فریاد « الامان » گم شد
از آن دمی که دلم خوش نشین داغت شد
به مرگ خنده زد و از غم جهان گم شد
وی در ادامه چند رباعی به ساحت مقدس امام رضا(ع) تقدیم کرد.
۱
آیینه! امام هشتم خوبیها
در چشم زمین، تجسم خوبیها
نام تو غزلترین فراز عشق است
نام تو، غزل ـ تبسم خوبیها
۳
تو نور کمال فصل بسماللهی
در ظلمت فتنه، شبچراغ ماهی
تو رمزگشای واژهی توحیدی
تو معنیِ لاالهالااللهی
۴
تهران ـ مشهد، نسیم گُل، بوی جان
لبخند به لب، به سینه شوقی پنهان
بوی خوش ثامنالحُجج میآید
ای تشنه لبان عشق! اینک باران
۵
هر چند در عاشقی مُردّد هستم
در درس خُلوص، دائماً رَد هستم
دلباختهام به گنبد زرد تو
من منتظر قطار مشهد هستم
۶
تهران ـ مشهد، مگو که خیلی راه است
این راه که روشن از شُهود ماه است
تهران ـ مشهد، قسم به خورشید توس
عاشق بشوی، مسافتی کوتاه است
۷
غم نیست که مشهد حضورت دور است
یا چشم من از ندیدنت، بی نور است
ایمان به تو دارم و خیالم تخت است
وقتی تو طلب کُنی، زیارت جور است
۸
از خطّهی توس، سبزتر جایی نیست
فردوس، به این سبزی و زیبایی نیست
هرچند غریب الغُربایی، امّا
توی حَرَمات، فرصت تنهایی نیست!
۹
با شوقِ زیارتت، حَرَم میآیم
دلسوخته، پا به پایِ غم میآیم
پرواز پُر و بلیت ...؟ امّا غم نیست
با خطِ هوایی دلم میآیم!
۱۰
تهران ـ مشهد، قطار، من، تنهایی
روی لبِ دل، تبسّم شیدایی
از دور شُکوهِ گنبدت پیدا شد
مولا، تو به پیشواز من میآیی!
۱۱
ای حضرت عشق! خاک ایران بی تو ...؟!
سرسبزی خطهی خراسان بی تو ...؟!
نه، فرضیهی باطل و نافرجامی ست
بودن به خدا ندارد امکان، بی تو
۱۲
من تهران و تو در خراسان، افسوس
دارد چشمم هوای باران، افسوس
این دل شده از ندیدنت دلتنگ است
ای آینه! از شما چه پنهان، افسوس!
قاسم صرافان:
آزاد دل ماست که در دامِ شما بود
این آهوی وحشی که فقط رام شما بود
حاجی شد و دل بست به پیراهن مشکی
هر ماه محرّم که در اِحرام شما بود
هر لقمه ی ما مزه ی نان رضوی داشت
حتی نمک سفره از انعام شما بود
در سیر کبوتر هدف خلقت از آغاز
یک لحظه نشستن به لب بام شما بود
«یا ایتها النفس» اگر «مطمئن» آمد
از هروله در ساحل آرام شما بود
آمد شب اول مَلَک و هر چه که پرسید
از شوق فقط بر لب ما نام شما بود
«اکملت لکم» عاشق مان کرده که «الیوم»
راضی فقط این قلب به اسلام شما بود
هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن
در «نقطه ی باء» تا خطِ اتمامِ شما بود
شرط صله آنست که من شعر بگویم
این شعر سراپا همه اکرام شما بود
و در ادامه چند بین از چهارپاره مرثیه را خواند.
نفسهای آخر، عطش، روضهخوان شد
که لبهای تشنه، به یادم بیاید
اباصلت! آبی بزن کوچهها را
قرار است امشب، جوادم بیاید
قرار است امشب، شود طوس، مشهد
شود قبلهگاه غریبان، مزارم
اگر چه غریبی، شبیه حسینم
ولی خواهری نیست اینجا کنارم
به دِعبِل بگو: شعر کامل شد اکنون
«و قبرٍ بطوس»ی که خواندم برایش
بگو: این نفسهای آخر هم، اشکم
روان است، از ابیات کرببلایش
از آن زهر بیرحم، پیچیدهام من
به خود، مثل زهرای پشت در، از درد
شفابخش هر دردم، از بس که خواندم
در آن لحظهها، روضهی مادر از درد
بلا نیست جز عافیت، عاشقان را
تسلای دردم، نگاه طبیب است
من آن ناخدایم، که غرق خدایم
«رضا»یم، رضایم، رضای حبیب است
رئوفم، شهیدم، امامم، امیدم
من آن شمس عشقم که بخشیدهام نور
شود هر کسی، هر کجا، بیقرارم
دلش را در آغوش میگیرم از دور
شدم آسمان، تا کبوتر شوی تو
رسیدم که آهویی آزاد باشی
بیاور غمت را، بیا زائر من!
که مهمان صحن گهرشاد باشی
اباصلت! آبی بزن کوچهها را
به یادِ سواری که با ذوالفقارش
بیاید سحر، تا بگردند دورش
خراسان و یاران چشم انتظارش
وی در ادامه به قرائت شعری در وصف امام رضا (ع) پرداخت
مریض آمده اما شفا نمیخواهد
قسم به جان شما جز شما نمیخواهد
برای پیش تو بودن بهانهای کافیست
بهشت لطف کریمان بها نمیخواهد
دلیل نالهی من یک نگاه محبوب است
وگرنه درد غلامان دوا نمیخواهد
فقیر آمدم و دلشکسته پرسیدم:
مگر که شاه خراسان گدا نمیخواهد؟
دلم به عشق تو تا آسمان هشتم رفت
نماز در حَرَمت «اهدنا» نمیخواهد
همین قدر که غباری بر آستان باشد
رواست حاجت عاشق، دعا نمیخواهد
تو آشنای خدایی، کدام رهگذری
در این جهان غریب آشنا نمیخواهد؟
ببین به گوشهی صحنت پناه آوردم
مگر کبوتر آواره جا نمیخواهد؟
خدا مرا به طواف تو مبتلا کردهست
طواف کعبه بخواهم، خدا نمیخواهد
نگفته است، حیا کرده شاعرت آقا
نگفته است، نه اینکه عبا نمیخواهد
به حکم آنکه «علیک الرفیق ثم طریق»
دلم بدون رضا (ع) کربلا نمیخواهد
محدثی خراسانی نیز در ادامه با خواندن دو رباعی شعری در وصف امام رضا (ع) خواند:
فریاد اگر چه در تو پنهان بوده است
خورشید تکلمت فروزان بوده است
صلح تو برای نهضت عاشورا
آرامش پیش پای طوفان بوده است
***
هر چند که مظلوم غریبت تنهاست
نام تو سرود موج موج دریاست
بامی ز علی ست با تو بامی ز حسین
پرواز تو از غدیر تا عاشوراست
غزلی تقدیم به ساخت مقدس امام رضا(ع)
چو آیینه هرچند حیران رسیدم
ز مشکل گذشتم به آسان رسیدم
چه ابری گره در گره بغض در بغض
به باران به باران به باران رسیدم
به شرق قدم های تو در نشابور
به قطعیتی فوق برهان رسیدم
نه من شیخ بودم نه بامن چراغی
شگفتا شگفتا ! به انسان رسیدم
به مهرم نباید که زین پس به خورشید
به دروازه های خراسان رسیدم
در این مراسم همچنین علیرضا قزوه با ارسال فایلی ویدئویی شعری در وصف علی بن موسی الرضا تقدیم کرد.
سلام بر تو اماما، تو را سلام، امام!
شکسته ایم ز داغی بزرگ امام، امام!
غریب را ننوازد، مگر امام غریب
غریب آمده ام پیش تو سلام، امام!
غلام حلقه به گوش تو، ماه و خورشیدند
متاب روی از این کمترین غلام، امام!
قصیده دارم و چشم انتظار اذن توام
اجازتی که بخوانم تو را به نام، امام!
به جز مقام «رضا» از رضا طلب نکنم
فقیر حالم و مستغنی از مقام، امام!
مرا دلی است که پیدا نمی کنم آن را
دلی که گم شده در موج ازدحام، امام!
غم غریبی و اندوه کودکان، تب مرگ
گلایه از که کنم؟ شکوه از کدام؟ امام!
اگرچه شب، شب شادی است، دل، عزادار است
بگو که خنده حلال است یا حرام؟ امام!
تویی که زهر جفا خورده ای، ببین ما را
زمانه زهر جفا می کند به جام، امام!
تویی جواز نماز دل شکسته ی من
تویی رکوع و تویی سجده و قیام، امام!
تویی که واسطة العقدِ آل یاسینی
تویی حلاوت ذکر علی الدّوام، امام!
تو شرط عشقی و بر کوه های نیشابور
خدا نوشته به فیروزه این پیام، امام!
در این مصیبت عظمی، چه جای مولودی
شکست پشت من و قامت کلام، امام!
شکسته پشت مدینه، شکسته پشت بقیع
شکسته است دل مسجدالحرام، امام!
در این سپیده که میلاد آفتابی توست
بخوان شکسته دلان را به بارعام، امام!
به حاجیان بگو از راه کعبه برگردند
به خاک بوسی این خیمه و خیام، امام!
گرسنه اند یتیمان، مگر ز سفره ی تو
تبرکی ببرم پاره ای طعام، امام!
کبوتران پریشان چه می کنند آنجا؟
پریده اند به روی کدام بام؟ امام!
گذشت هفته ای از غم، امام هشتم عشق
تمام کن غم و اندوه را، تمام، امام!
به خانه های شکسته بگو که برخیزند
به احترام تو، آری، به احترام امام
نشد درست بگویم تمامت غم را
نشد تمام شود شعر ناتمام، امام!
هماره پرتو ماه تو باد بر سرمان
هماره سایه ی مهر تو مستدام، امام!
وداع با تو سلامی دوباره است، سلام!
سلام بر تو اماما، تو را سلام، امام!
محمدهادی زاهدی نویسنده گزیده عیون اخبار الرضا(ع) از منابع یازدهمین جشنواره کتابخوانی رضوی در ادامه از طریق ارتباط مجازی در این نشست شرکت کرد و نکاتی در خصوص ارادت شاعران در طول تاریخ از جمله ابونواس به امام رضا(ع) پرداخت. وی در این نشست گفت: امام رضا نه تنها به شاعران توجه ویژه ای داشته اند اما خودشان شعر هم می سرودند. اشعار امام رضا معطوف به زندگی است و زیست انسان را توصیف می کند.
زاهدی در ادامه روایتی از شعرخوانی امام رضا(ع) نزد مامون برای حاضران خواند و گفت: امام رضا(ع) شعر هم می گفتند و در روایات هم آمده است. در یکی از روایات آمده است مامون رو به حضرت امام رضا (ع) گفت: بهترین شعری که در مورد بردباری باشد بگو. امام رضا خواند:
اذا کـان دونـی مـن بلیـت بجـهلـه/ ابیـت لنفـسـی ان تقابـل بالجـهـل
وان کـان مثلی فـی محلی من النهـی /اخـذت بحـلمـی کـی اجـل عن المثـل
وان کنت ادنی منه فی الفضل والحجی/ عـرفـت لـه حـق الـتـقـدم والفضـل
یعنی هرگاه گرفتار کار جاهلانهی کسی شوم، اگر او از من پستتر باشد، او را به نادانیاش وامیگذارم و به خود اجازه نمیدهم با سخنی ناآگاهانه با او مقابله کنم. اگر از نظر عقل و درایت، همانند خودم باشد، با گذشت و بردباری با او رفتار میکنم تا از همردیفهای خود برتر شوم. و اگر او را از خود، برتر دیدم، حق تقدم و برتری او را رعایت خواهم نمود.
مامون گفت: بسیار زیبا. این شعر از کیست. امام فرمود: از یکی از جوانان ما.
زاهدی در ادامه تصریح کرد: این نکته بسیار مهمی است که امام رضا (ع) به شاعران بگویند شعر باید زیست انسان را بهتر کند.
در ادامه میلاد عرفان پور به خوانش چند شعر در وصف ثامن الحجج پرداخت.
ای باطن غم تو غم کربلا حسن
میراث دار غربت شیر خدا حسن
ای شاهد مصیبت فرق شکافته
ای شاهد غم در و دیوار، یا حسن
ای زخم خورده، زخم زبان خورده از همه
سردار دست بسته ی قحط وفا حسن
عمری اگرچه زیستی ای زاده ی علی
هر روز را شهید شدی، مرحبا حسن
بخشیده اند مال، کریمان به مردمان
بخشیده ای تو آبروی خویش را حسن
هرگز نبود با تو ولی با حسین بود
هفتاد یار صادق و بی ادعا حسن
افتاد جسم قاسم و عبداللهت به خاک
شد نذر آخر تو چه زیبا ادا حسن
***
این طرف مجاوران، آن طرف مسافران
پای سفره تواند، غایبان و حاضران
در پی تو رفتهاند، رفته رفته شعرها
مانده زیر دین تو، واژه واژه شاعران
هیبت تو دیدنی است، شأن تو شنیدنی است
بارها شنیدهایم، از تمام زائران
خیل پا برهنگان، بخشش تو دیدهاند
در پیات دویدهاند، پا برهنه تاجران
باز دل شکستهایم، در حرم نشستهایم
مرحم تو رایگان، زخمهای ما گران
***
دلم شکسته ی سنگ ملامت است خدایا
به روی شانه من بار تهمت است خدایا
گل محمدی ام من سلامم و صلواتم*
به جامه ام همه عطر نبوت است خدایا
ندای دائم تهلیلم و در آینه ی من
حدیث لا، همه الای وحدت است خدایا
عدم، اگرچه به دنیا کشانده زیستنم را
وجود من نگران قیامت است خدایا
نه نفس مطمئنی دارم و نه جرئت رجعت
تمام دار و ندارم محبت است خدایا
مرا رها مکن و ارجعی بگو که اسیرم
مرا بخوان که جدایی مصیبت است خدایا
گدای راز الستم فقیر ذات تو هستم
همین که جز تو ندارم غنیمت است خدایا
من از عشیره ی عشق محمدم، به هوایش
شهید اگر نشوم کفر نعمت است خدایا
در این نشست عبدالرحیم سعیدی راد چند دوبیتی تقدیم ساحت امام رضا(ع) کرد.
۱
بیا ای دوست ما را مفتخر کن
رهت دور است آن را مختصر کن
دل من خاک نیشابوری توست
کرم فرما و از این دل گذر کن!
۲
دلم پر میزند امشب به یادت
به خود سر میزند امشب به یادت
دلم، این زائر غربت کشیده
به هر در میزند امشب به یادت
۳
زمان گردیده مست از عطر یادت
زمین پُر گشته از لطف زیادت
روا کن حاجت مردی که امروز
دلش را بسته بر باب المرادت
۴
بنوشان جرعهای از شادیات را
بتابان جلوة شمشادیات را
دریغ از من نکن ای هشتمین نور!
نگاه گرم گوهرشادیات را
فاطمه افشاریان دختر شهید افشاریان از شهدای مدافع حرم نیز در این نشست به شعرخوانی پرداخت.
تردید ندارم که تو بخشنده ترینی
من بد شدم اما به خدا باز تضمینی
گفتم که تو ماهی و نوشتم که تو مهری
دیدم که به از آنی و زیباتر از اینی
در وصف تو این بس که کریم بن کریمی
آقا و رئوفی و امانی و امینی
تاریخ نوشته است که بیش از همه عالم
با معنی جود و کرم و عشق عجینی
در مدح تو من واژه شایسته ندارم
هر قدر بگویم که چنانی و چنینی
من آمده ام مثل فقیری که برایم
با دست خودت سفره از مهر بچینی
در ادامه امیرمهدی حکیمی و مدیر مرکز آفرینش های آستان قدس رضوی و برادرزاده علامه حکیمی چند شعر از ایشان را قرائت کرد:
غم آن نیست که در آتش غم سوختهایم
حسرت ما همه اینست که کم سوختهایم!
آتش عشق تو را بر دل ما منتهاست
شمع جمعیم که سرتابه قدم سوختهایم
دعویِ ره به درون یافتن از ما بیجاست
بی نصیبیم که در طَوف حرم سوختهایم
اینهمه اشک چه شد کاتش دل گشت فزون؟
ما سیه سوختگان در بر یَم سوختهایم؟
شاد از آنیم که با اینهمه امّید و طلب
تشنه کامیم و برِ اَبر کرم سوختهایم
***
تا مشهد طوس، از دل و جان رفتم
از جان به سوی کعبه جانان رفتم
تا برکشم از ظلمت ری این دل زار
یک سر، به سرِ چشمه حیوان رفتم
* * *
در طوس بیا و جلوه یار بجوی
گر طالب وصلی، ره دیدار بجوی
بیمار دلا، گر طلبی درمانی!
زین خاک، دوای دل بیمار بجوی
* * *
در طوس بیا و عِلم قرآن برگیر
آن حکمت وحیانی فرقان برگیر
از زاده موسی، قَبَسی را که به طور
موسی طلبید، از خراسان، برگیر
***
بر خاک حریم طوس، رخسار بنه
رخسار به خاک حرم یار بنه
تا در حرم دوست شفا یابد دل
بر خاک حریمش دل بیمار بنه
***
در بارگهت به صد امید آمده ام
با موی سیه رفته، سپید آمده ام
گفتند: رضا، رضا شود از همه کس
من در پی فیض این نوید آمده ام
فاطمه نانی زاد شاعر دیگری بود که به شعر خوانی پرداخت
تا نظر کردی به چشمم خوشهی انگور شد
رو به من کردی غم از میخانهی دل دور شد
کوچه های بی تو را طی کرده ام تاریک بود
این طرف ها آمدی شب های ما پر نور شد
فرصتی پیش آمده باران بگیرد بی هوا
زیر باران آفتابی شو اگر مقدور شد
شوق دیدارت مرا صحرا به صحرا می کشد
سینهی مشتاق موسی سرزمین طور شد
زلف آشفته به چنگ آورده ای، چنگی بزن
شور را بگذار نغمه نغمهی ماهور شد
ملک دل آباد گردید از قدمگاهت ببین
هر کجا که پا نهادی شهر نیشابور شد
نفحه ای از جانب خاک خراسان می وزد
وه که مقبول سلیمان تحفه ای از مور شد
نفیسه سادات موسوی نیز در این نشست به شعر خوانی پرداخت.
گرچه زائرتان شیعهای که باید، نیست
در آزمونِ ورودیِ این حرم، رد نیست
کسی که آمده پابوس، خانه را بلد است
به راه و رسم گدایی اگر مقید نیست
حساب خانهی سلطان جداست، چون اینجا
به دعوت است به برنامه و درآمد نیست.
دلم خوش است میآیی تو هم به دیدارم
مگر سفارش اسلام، رفت و آمد نیست؟
کسی که پای ضریحت وداع میخواند
به هیچ فکر، به جز مشهدِ مجدد نیست
اگر بدون اجابت به خانه برگردم
برای من که نه، اما برای تو بد نیست؟!
***
رسیده زائر دلتنگ تا امامش را
بغل بگیرد و شاکر شود مرامش را
مرور کرده به شوق وصال، کل مسیر
هزار مرتبه با گریه السلامش را
چقدر درد دل آورده تا سبک بکنی
نخست با تو بگوید بگو کدامش را
بنا شد از طرف خواهرش سلام کند
به عشق اینکه تو پاسخ دهی سلامش را
نماز خوانده و تقدیم مادرش کرده
ثواب سجده طولانی و قیامش را
چشیده طعم بهشتی آب اینجا را
شنیده از دگران مزه طعامش را
پراست کوله اش از حاجت رفیقانس
بیا و مهر «روا شد» بزن تمامش را
در ادامه هادی ملک پور به شعرخوانی پرداخت.
بغضی شکست، چشمه خروشاند و گریه کرد
در خویش شعله ور شد و سوزاند و گریه کرد
آلوده بود و روی مواجه شدن نداشت
یک لحظه بین خوف و رجا ماند و گریه کرد
دست خودش نبود دوباره دلش گرفت
از پا نشست... بس که تو را خواند و گریه کرد
اول اجازه خواست خدا و رسول را
آرام خواند زیر لب اذن دخول را
"ای آنکه خاک را به نظر کیمیا کنی
صدها گره ز کار فرو بسته وا کنی"
حالا که مبتلای گناهم نمی شود...
با یک نظر مرا به خودت مبتلا کنی!؟
بوی حرم مشام مرا مست می کند
این طعم گریه کام مرا مست می کند
لبریز از شراب جواب تو می شود
نامی که "السلام" مرا مست می کند
یک چشمه از تلالو گل دسته های تو
سر تا به پا تمام مرا مست می کند
این آهوی رمیده ی دل را دم فرار
صیاد چشم های شما می کند شکار
بی عشق تو به هیچ نمی ارزد این حیات
جان گر نشد فدای تو می خواهمش چه کار؟!
حالا که در کشاکش دنیای پر فریب
من را کشاند سمت حرم دست روزگار
آزاد کن کبوتر دل را از این قفس
رحمی نما به این من بر خویشتن دچار
من مست و می فروشم و میخانه زاده ام
اما هنوز تشنه ی یک جرعه باده ام
یعنی هنوز منتظرم لطفی از تو را
دست خدا گره بزند بر اراده ام
قلب مرا بلور نگاه تو بشکند
هر چند رو سیاه ولی صاف و ساده ام
ای قبله ی امید همه بارگاه تو
نذر شماست جان من و خانواده ام